توضیحات
شگفتانگیز الهام بخش اثر: امیر حسین
ابعاد: ۱۰۰* ۱۰۰ سانتیمتر
تکنیک: رنگ و روغن
بیانیه هنرمند:
۱۳ساله بودم مادرم پیراهنی برایم دوخته بود به قرمزی شعلههای زیرخاکستر تا در عروسی خالهام بپوشم چند روز قبل از عروسی وقتی همهی فامیل در خانه مادربزرگم جمع شده بودیم و لباسهایمان را پرو میکردیم خاله گفت من هم دوست داشتم به جای لباس سفید پیراهنی بپوشم به رنگ لباس تو … مادرم نگاهش کرد و گفت اینجا هم دست از ققنوس بازی بر نمیداری یادت باشد زندگی با صحنه تئاتر فرق میکند. من در حالیکه مادرم کوکهای لباس را از تنم میشکافت برای اولین بار نام ققنوس را شنیدم چه چه ترکیب عجیبی ق ق ن و س…
مادر گفت چرا خودت را کج و معوج میکنی صاف بایست الان سوزن در بدنت فرو میرود. آنروز گذشت ولی فکر ققنوس با من همراه بود تا سالهای انتهایی دانشگاه زمانیکه موضوع پروژهی ترم آخرم ققنوس شد. در این سالها این پرندهی خوش آب و رنگ هربار به شکلی خاص به سراغم آمده و من پس از خوش و بشی با او به خدا میسپردمش تا اینکه چند روز پیش در بین دهها کاغذ رنگ وارنگ. نقاشی نوجوانی را دیدم که آدمی را به رنگ شعلههای زیر خاکستر کشیده بود به من پیشنهاد شد یکی از این کاغذهای خوش نقش و نگار را انتخاب کنم و بر مبنای آن نقاشی دیگری بکشم. گیج شدهام آدمکی به رنگ ققنوس بر روی صفحه کاغذ خودنمایی میکند. انگار زمان ۱۳ سالگیم دوباره تکرار میشود به یاد خالهام میافتم که حالا صدها کیلومتر از من فاصله دارد به او زنگ میزنم. بعد از چند بوق گوشی را بر میدارد. الو سلام چه عجب یادی از من کردی؟ چه میگویی یاد لباسی که شب عروسیات پوشیدهام سالهاست سوزن به تنم فرو کرده اینبار میخواهم لباس دیگری بدوزم .چه لباسی، لباسی به قرمزی پردهی صحنه تئاتر …