مفهوم شهر خلاق
در دهه های 1930 تا 1970 میلادی چارچوب اقتصاد کینزی نقش عمده ای در پاسخگویی به نیازهای اجتماعی به واسطه مداخلات مستقیم بخش دولتی در همه امور داشت .(Hackworth, 2007) رهیافت کینزی اقتصاد، برای مدیریت شهری نیز به دنبال نیل به اهداف اجتماعی- اقتصادی در حوزه اشتغال و کاهش فقر، از طریق اجرای برنامه های رفاه، ارائه خدمات اجتماعی دولتی، تأمین مسکن و نگهداری زیرساخت های شهری بود. تحولات دهۀ 19970 میلادی در کشورهای توسعه یافته و روند روبه رشد حرکت به سوی جامعه پساصنعتی و طلوع جریان اقتصاد نئولیبرال، در نقش بخش های دولتی و خصوصی در ساختار اقتصادی و به تبع آن در اولویت های سیاست گذاری های شهری تغییر ایجاد کرد. نئولیبرالیزم نظریه ای اقتصادی-سیاسی بود که تمرکز اصلی اش بر کاهش مداخلات مستقیم بخش دولتی در بازار و باز نمودن عرصه های اقتصادی برای بخش خصوصی بود؛ در چنین فضایی مداخلات اقتصادی بخش دولتی به اهرم های لازم جهت تحریک کارایی و رشد اقتصادی محدود می شد (Hearane, 2006).
در فضای مذکور، دستورالعمل اصلی شهرها نیز برای دنبال کردن اولویت های حاکم بر نظام سیاسی- اقتصادی کلان، رشد اقتصادی و بهبود کیفیت زندگی با امید به آن بود که شهر بتواند نقش خود را در اقتصاد جهانی – که ویژگی اصلی حضور در آن رقابت بود – بازی کند. نتیجه طبیعی چنین روندی، بروز سیاست های شهری جدید در تعیین مناسبات بخش های اقتصادی شهر بود که از آن میان می توان به رویکرد مشارکت میان بخش خصوصی و دولتی اشاره نمود. از دیگر سوی روند جهانی شدن، پیشرفت های فناورانه و تغییر الگوی تولیدات صنعتی به سمت حوزه های دانش بنیان به تعبیر لفبور(1978) و بعدها دیوید هاروی (1989) فرآیندهای جهانی شدن و فشردگی زمان-مکان را به شخصیت اصلی قرن جدید بدل کرد. در چنین بستری، ارتباطات دیگر محدود به فواصل جغرافیایی و زمانی گذشته نمی شد و تأثیرات مکانی- فضایی چنین تحولی بر ساختار شهرها طبیعی و قابل مشاهده بوده و هست. با چنین تغییراتی در ساختار فضایی شهرها و ناکارآمدی روش های سنتی در پاسخ گویی به شرایط جدید از جمله ایجاد و تقویت هویت های شهری(Martinez, 2007) پرداختن به جوامع محلی (Goldbard, 2006) و جذب استعدادها (Florida, 2002) لزوم ورود اندیشه های جدید کاملاً توجیه پذیر است؛ علاوه بر این در گسترده تر شدن تحولات ناشی از ورود به دوران پساصنعتی تغییرات عمیقی در شیوه هایی که مطابق با آنها ارزش های اقتصادی و اجتماعی ایجاد و جاری می گشتند، رخ داده است که فرهنگ در این میان نقش جدید و مهمی را بازی می کند(Scott, 2000)؛ و از آنجایی که فرهنگ در معرفی عناصر الهام بخش اعم از ارائه مفاهیم و مقیاس های مناسب جهت مداخلات از منظر سیاست شهری توانسته گزینه های مناسبی ارائه دهد (Landry, 2006) برنامه ریزی فرهنگی یکی از پاسخ های بسیار متداول به تحولات شهرهای پساصنعتی به شمار می رود (شبانی و ایزدی، 1393). تقریباً در بخش عمده ای از تاریخ قرن بیستم اساساً فرهنگ به عنوان وجهی ارزشی از جامعه تلقی می شد که معمولاً جنبه های اقتصادی بر آن غالب نبود و این موضوع باعث شد تا فرهنگ در نظام برنامه ریزی اقتصاد محور آن دوران در حاشیه بماند. اما امروزه فرهنگ تبدیل به بخشی از تجارت شهرها شده که خروجی های قابل انداز ه گیری در حوزه اشتغال، هزینه و درآمد و ایجاد محرک های اقتصادی دارد (Freestone & Gibson, 2004). از این رو ادبیات شهر خلاق و طبقه خلاق که پیدایش آنها در قالب تغییر پارادایم ها و الگوهای توسعه شهری در دوران پساصنعتی رخ داده، توجه زیادی را در جامعه دانشگاهی و متصدیان شهری در چند دهۀ اخیر به خود جلب کرده است؛ چرا که توانسته است چشم اندازها و راهبرد هایی را برای ارتقای توسعه اقتصادی در شهرها ارائه دهد. این نظریه، فرصت هایی را برای پرداختن به مقوله اقتصاد فرهنگی در پاسخگویی به نیازهای بخش های خلاق شهر از سویی و مخاطبان این گونه محصولات از سوی دیگر فراهم کرده است. در واقع این سرفصل، چشم انداز وسیع تری را پیش روی شهرها قرار داده که در آن تأکید بر اهمیت فرهنگ به عنوان عامل توسعه، مستقل از دیگر عوامل کلاسیک توسعه شهری است. در این عاملِ جدیدِ توسعۀ شهر، ایده آن است که فعالیت اقتصادی با فرهنگ و خلاقیت مرتبط است و به همان میزان تراکم فرصت های ارائه محصولات فرهنگی مزایای رقابتی شدن را برای شهرها به همراه دارد (Navarro Yanez, 2013,) (شبانی و ایزدی، 1393).
مفهوم خلاقیت اساساً ریشه در ویژگی های انسانی دارد که جنبه های روان شناسانه آن کاملاً در علوم مرتبط با آن تعریف و تشریح شده است و در آنجا خلاقیت نوعی تفکر با صفت واگرایی است که در موقعیت های تازه و مبهم بروز می کند و پاسخ های غیرمعمول را به وجود می آورد. باوجود این، واژه مذکور به طور خاص در سال های اخیر با مقوله نوآوری و رقابت اقتصادی پیوند خورده است (Pratt, 2008) تا آنجا که امروزه عملاً از خلاقیت به عنوان ویژگی کلیدی اقتصاد جوامع توسعه یافته نام برده می شود. ردپای پیدایش مفهوم خلاقیت در اقتصاد شهری را می توان در نظریه شهر خلاق و در آثار نظریه پردازانی مانند جین جکوبز دنبال کرد. جکوبز در کتاب شهرها و رفاه ملل بر این نکته تأکید می کند که به منظور دستیابی به اقتصاد شهری خلاق، وجود افراد خلاق و گروه های مخاطره پذیر (که مهارت لازم در نوآوری و توانایی در استفاده منعطف از تکنولوژی را دارند) همچنین ایجاد شبکه هایی در میان آنها بسیار مهم است و نکته ضروری این است که به محیط شهری نائل شویم که چنین افراد و مجموعه هایی را در خود جای دهد. از سوی دیگر یکی از عرصه های جدید و عمده بروز خلاقیت های اقتصادی را می توان در فرهنگ و اقتصاد فرهنگی دید. از این منظر فرهنگ محرکی است که سرمایه گذاران را به شهر جذب می کند و البته نقش فرهنگ به عنوان ایجادکننده تنوع در شهرها نیز قدرتمند است چرا که باعث منحصربه فرد شدن ویژگی های مکانی می شود (Pratt, 2010). و این صفت منحصربه فرد شدن شهر در مقوله رقابت اقتصادی، دست مایه اصلی شکوفایی و رونق شهرها در ساختار جهانی اقتصاد است. بنابراین خلاقیت در ساختار مفهومی ایده شهر خلاق ابعاد فرهنگی-اجتماعی، اقتصادی و روان شناسانه را همه با هم دارد و حائز معنایی بسیط و چندبعدی است (شبانی و ایزدی، 1393).
چارلز لندري معتقد است در شهرهاي مدرن، خلاقيت را بايد جايگزيني براي منابع طبيعي بومي تلقي کرد. او خاطر نشان مي کند که “امروزه بسياري از شهرهاي جهان با دوره هاي گذاري روبه رو هستند که عمدتاً ناشي از نيروي جهاني شدن است اين گذارها از منطقه اي به منطقه ي ديگر متفاوت اند. در مناطقي مثل آسيا شهرها درحال رشداند، و حال آن که در مناطق ديگري مثل اروپا، صنايع قديمي ناپديد می¬شوند و ارزش افزوده در شهرها به ندرت از طريق ساخت و توليد صنعتي (کارخانه اي) و بيش تر از طريق سرمايه ي معنوي (مالکيت معنوي) به دست مي آيد که در محصولات، فرايندها و خدمات تجلي مي يابد(Landry, 2006).
شهرهاي خلاق پتانسيل خلاقيت شان را در راه هاي مختلف به کار مي گيرند. برخي شهرها به عنوان مکاني براي خلق “تجربه هاي فرهنگي براي ساکنان و بازديد کنندگان عمل مي کنند. اين کار از طريق نمايش و عرضه¬ي ميراث فرهنگي يا از طريق فعاليت هاي فرهنگي در زمينه ي هنرهاي نمايشي و تجسمي انجام مي شود. برخي ديگر جشنواره هايي برپا مي کنند که به هويت کل شهر، شکل مي بخشند. برخي نيز به دنبال صنايع رسانه اي و فرهنگي گسترده تر هستند تا شغل و درآمد ايجاد کنند و به عنوان مراکزي براي رشد منطقه اي و شهري عمل کنند. در موارد ديگر، با نگرش به ظرفيت هاي هنري و فرهنگي شهر، يک نقش ويژه و برتر براي عنصر فرهنگ در شهر قائل مي شوند که ضمن تقويت هويت فرهنگي شهر و ارتقاي انسجام اجتماعي آن، قابليت هاي زيستي شهر به عنوان جايي براي زندگي نيز بهبود مي يابد. مشارکت “بخش خلاق” در شکوفايي اقتصادي شهرها را مي توان بر حسب مشارکت مستقيم اين بخش در خروجي ها، ارزش افزوده، درآمد، اشتغال و غيره از طريق تاثيرگذاري مستقيم و غير مستقيم اندازه گرفت؛ مثلاً با پولهايي که توسط جهانگردان براي لذت بردن از جاذبه هاي فرهنگي يک شهر خرج مي شود. به علاوه، شهرهايي که يک زندگي فرهنگي فعال دارند مي توانند جذب کننده ي سرمايه گذاري ها از انواع صنايع به سمت خود باشند، زيرا سرمايه گذاران مايلند در شهرها و مراکزي مستقر شوند که داراي محيطي مطبوع، لذت بخش و برانگيزنده باشند و به بيان ساده تر، شهرهايي که حال و هواي فرهنگيِ زنده تری دارند، سرمايه گذاران بيشتر و کسب وکارهاي پيشرفته تري را به سمت خود جلب مي کنند (ملکی-فر، 1387).
فلوریدا متغیرهای شهر خلاق را بر اساس جذب طبقه خلاق (نیروی انسانی خلاق) در سه متغیر عمده (موسوم به سه T) تشریح می کندکه عبارتند از:
فناوری به واسطه فراهم ساختن فرصت¬هایی برای کسب دانش بیشتر، نقش مهمی در رشد اقتصادی دارد.
استعداد دربرگیرنده آن دسته از افرادی است که واقعاً اندیشه های ابداع گرایانه و نوآورانه¬ای دارند.
تسامح یا سازگاری دربرگیرنده فرهنگی باز و متنوع بر مبنای قومیت، نژاد و جهت گیری جنسی است. به طور کلی طبقه خلاق در مکان هایی ریشه می دواند که دارای این سه متغیر سرنوشت ساز باشند. هر کدام از این سه عامل اهمیت دارند، اما به تنهایی شرط کافی نیستند و یک مکان به منظور جذب افراد، ایجاد نوآوری و تحول اقتصادی باید هر سه متغیر را دارا باشد (Ashtari & Mahdneghad, 2012).
شبکه شهرهای خلاق یونسکو:
يونسكو شبكه شهرهای خلاق را در اكتبر سال 2004 ميلادي در یکصدو هفتادمین مجمع عمومي فعال كرد. هدف آن كمك به بازيابي پتانسیلهای اقتصادي ، اجتماعي و خلاق صنايع فرهنگي كه بهوسیله هنرمندان محلي برپا میشد، بود تا بتواند يونسكو را در هدف تنوع فرهنگیاش موفق بدارد. اين شبكه شهرها متشكل از هفت زمينه طراحی، صنایع دستی و هنرهای مردمی، غذا، ادبیات و موسیقی بود و هر شهر با توجه به انرژي و ظرفيتي كه به صنعت خلاقانه خاصي اختصاص میدهد، اولويت خود را انتخاب میکند (UNESCO, 2016). هدف اصلي اين شبکه تسهيل ايجاد و گسترش خوشه هاي فرهنگي در تمام دنيا براي تبادل دانش فني (فناوري) و تجربيات موفق به عنوان ابزاري براي رشد اقتصادي محلي و توسعه ي اجتماعي از طريق صنايع خلاق است (کیقبادی وهمکاران،46:1387). در حال حاضر 180 شهر خلاق توسط یونسکو ثبت گردیده است که دو شهر اصفهان و رشت در ایران هم از جمله انهاست.
منابع
رحیمی، محمد، مرد علی، محسن، داها، الهام، و فلاح زاده، عبدالرسول (1392). شهر خلاق (مبانی نظری و شاخص ها). تهران: مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهرداری، دانش شهر.
شبانی، امیر حسین، و ایزدی، محمد حسین (1393). رویکردی نوین به بازسازی شهر خلاق. مجله علمی پزوهشی نقش جهان 2 (4): 73-63.
محمدی، کمال، و مجیدفر، محسن (1385). یادداشت بر شهر خلاق. ماهنامه پژوهشی، آموزشی شهرداريها. سال یازدهم. شماره 100.
ملکی فر، عقیل(1387). از صنایع فرهنگی تا صنایع خلاق. قم: آصف.
مشکینی، ابولفضل، حاتمی، حسین، مهدنژاد، حافظ، و پرهیز، فریاد . (1393). شهر خلاق. تهران: آراد کتاب.
Mommas, H. (2004): Cultural cluster and the post-industrial city: Towards the remapping of urban cultural policy. Urban Studies 41:507–32
Ashtari, H., & Mahdneghad, H. (2011) Creative city, Creative class, Tehran: Tisa Pub
Florida, R. L. (2002) The rise of the creative class: And how it’s transforming work, leisure, community and everyday life, New York, NY: Basic Books
Freestone, Robert and Chris Gibson. (2004) “City Planning and The Cultural Economy,” City Futures Conference, Chicago. Date Accessed: November 20, 2012
Goldbard, Arlene (2006) New Creative Community, The Art of Cultural Development, New Village Press
Gossling, T & Rutten, R (2007). “Innovation in regions”, European planning studies, Vol. 15, No .2, February
Hackworth, Jason (2007) The Neoliberal City: Governance, Ideology and Development in American Urbanism. Ithaca, NY: Cornell University Press
Hearne, Rory (2006) “Neo-liberalism, Public Services and PPPs in Ireland,” Progress in Irish Urban Studies, Vol. 2, pp. 114
J. Navarro Yáñez, Clemente (2013) Do ‘creative cities’ have a dark side? Cultural scenes and socioeconomic status in Barcelona and Madrid (1991–2001) CITIES, 35, 213220
Landry, C. (2000) The creative city: a toolkit for urban innovators, London: Earthscan
Landry, C. (2006) The art of city-making, London: Earthscan
Martinez, G (2007) “Selling Avant-garde: How Antwerp Became a Fashion Capital (1990—2002),” Urban Studies, Vol. 44
Pratt, A. C. (2008) Creative cities: The cultural industries and the creative class, Geografiska Annaler: Series B. Human Geography, 90 (2), 107–117
Pratt, A. C. (2010) “Creative cities: Tensions within and between social, cultural and economic development, A critical reading of the UK experience,” City, Culture and Society, 1 (1), 13–20
Scott, A. J. (2000) The cultural economy of cities: Essays on the geography of imageproducing industries, London: Sage
Zukin, Sharon (2005): Whose Culture? Whose City? In: Lin, Jan/ Mele, Christopher (ed.): The urban sociology reader. Oxon: Routledge, 282-289